توضیحات
اين كتاب در پنج فصل تلاش ميكند از سه منظر متفاوت دموكراسي ليبرال را مورد بررسي قرار دهد. شانتال موفه دموكراسي را عرصه آگونيسم، اجماع منازعهاي، مخالفت و رقابت ميداند؛ همچنين از ديد او دموكراسي امري اخلاقي و جهانشمول نيست. در مقابل، از نظر جان رالز دموكراسي امري اخلاقي است، هر چند جهانشمول و عام نيست و همينطور دموكراسي ليبرال والز عرصهي گفتگو، اجماع، مشورت و همكاري است. از طرفي ديگر جوامع غيرغربي لزوماً نبايد دموكراسي را بپذيرند تا جوامعي اخلاقي باشند. برعكسِ اين موضع رالز، برنارد لوئيس ادعا ميكند دموكراسي ليبرال جهانشمول است و همهي جوامع اعم از غربي و غيرغربي (مانند جوامع خاورميانه و اسلامي) بايد دموكراتيك شوند. در يك كلام، از ديد موفه دموكراسي ليبرال سياسي است و در مقابل، از ديد رالز و لوئيس دموكراسي ليبرال اخلاقي است، با اين حال، بديل دموكراسي ليبرال از نظر لوئيس استبداد و ديكتاتوري است، در حالي كه از نظر رالز، دموكراسي ليبرال هرچند به لحاظ اخلاقي برتر است ولي بديل آن ميتواند فرضاً جوامع آبرومند باشد.روان شناسی سیاسی از دو رشتهی هممرز، یعنی علم سیاست و روانشناسی به وجود آمده است. روانشناسی سیاسی یک رشتهی فرعی پویاست و به بحث دربارهی شیوههایی میپردازد که در آن نهادهای سیاسی هم بر رفتار بشر تأثیر میگذارند و هم از آن تأثیر میگیرند. درک و فهم ما از رابطهی متقابل میان سیاست و روانشناسی( به خصوص روانشناسی اجتماعی که با جامعهشناسی نیز هممرز است) طی سالهای اخیر، پیوسته در حال تغییر بوده و همین امر، مطالعهی آن را به حوزهای جالب توجه و هیجانانگیز تبدیل کرده است. برای شناخت و فهم هرآنچه در عالم سیاست و در عرصهی نظر و عمل وجود دارد، باید علاوه برداشتن اطلاعات دیگر، به علم روانشناسی نیز وقوف داشت.
مهم، درک این نکته است که روانشناسی سیاسی جزئی از یک سنت فرهنگی درازمدت قابل احترام و گاه جنجالی است و به قرنها پیش در اروپا باز میگردد. مرور تاریخی و مختصر ماعمدتاً برگرفته از خلاصههای خردمندانهی استون( ۱۹۸۱)، ون گینکن( ۱۹۸۸)، وارد (۲۰۰۲) و دویچ و کینوال(۲۰۰۲) است.