توضیحات
قهرمانهاي تك افتاده آثار فريدون گله، با آنكه در ميان «جمع» بودند به مسير كشانده ميشدند كه به نوعي به مقابله با نظم و وضعيت موجود ميرسيد. پاسخشان به طبيعت زندگي و سازگاري، سراپا «نه» بود. و با نفي آن نظم، به تدريج، وجود خويش را اثبات ميكردند. …..برای قهرمانان زیر پوست شب که همه ناکامی اش را جشن گرفته و شهر را چراغانی کرده بودند پرسه و شب گردی، عبور از تمنیات جسم بود، و بر ای قهرمان « مهر گیاه » شوریدگی و شیدایی و گمگشتگی، سفر جان چه باک؟ که گمگشتگان خاک به سلوک زنده اند، نه به مقصد. و تازه قهرمان کندو با جسم و جان در توارث آن « نه » حضور داشت.
در بخشی از کتاب فریدون گله میخوانیم:
جواد طوسى: دوست دارید در ابتدا از چه چیزى صحبت کنید؟
– کودکى. من از اعصار زندگى، کودکى را بالاترین مىدانم. به دلیل معصومیت، نزدیکى بچهها به خدا خیلى بیشتر است تا بزرگترها. این را من نوعى توارث مىبینم. خواندن را تقریباً از چهار سالگى آموختم. گرچه هنوز کج و معوج مىخواندم.
تهماسب صلحجو: آیا در یک خانواده فرهنگى متولد شدید؟
– پدرم کارمند دارایى و مادرم دبیر بود. ایرانیانى از ریشه کاشانى. محل تولدم چهار راه حسنآباد تهران است. سه ساله بودم که ساکن قلهک شدیم. آن موقع در منطقه زرگنده فقط سه خانواده زندگى مىکردند؛ خانواده علاقهبند، خانواده اسفندیارى و ما. یک صومعه ایتالیایى هم درست بالاتر از خانه ما قرار داشت. از محله ما تا تجریش دیگر یادم نمىآید که کسى در آن جا زندگى کرده باشد. تا چشم کار مىکرد باغ بود و جادهاى که از میان باغ مىگذشت