توضیحات
بنا به قانون گلدواتر روانشناسان از اظهارنظر غیر بالینی شخصیت های سیاسی منع شده اند. در این کتاب متخصصان سلامت روان مدعی اند. علی رغم این قانون موظف اند نسبت به سلامت روانی ترامپ به مردم آمریکا هشدار دهند، ولو اینکه اجازه معاینه بالینی او را ندارند؛ چرا که سرنوشت آمریکا و جهان در دستان اوست.کسانی هستند که هنوز هم امیدوارند بشضود این رئیس جمهور را ضی کرد که به حرف منطقی گوش دهد و رفتار غیرعادی خود را کنترل کند. تجربه ی حرفه ای ما چیزی دیگری می گوید. همه ی ما هشدار می دهیم که نباید به سادگی اختیارات خطیر ریاست جمهوری را به چنین شخصی که از نظر روانی نامتعادل است محول کرد.
از صحبتهایمان نتیجه گرفتم که ترامپ احساس میکرد برای بقا ناگزیر به جنگ با دنیاست. برای او این یک انتخاب دو سره و برد- باخت بود؛ یا حکومت میکنی یا تسلیم میشوی؛ یا ترس ایجاد میکنی و از آن بهرهبرداری میکنی، یا مغلوبش میشوی؛ ترامپ فکر میکرد این همان سرنوشتی بود که برادرش به آن دچار شد. او این نگرش تنگنظرانه و تدافعی را از سن خیلی کم اتخاذ کرد و این نگرش هرگز هم متحول نشد. او به یکی از زندگی نامهنویسان متأخرش گفت: « وقتی خودم را در کلاس اول به یاد میآورم و الآن به خودم نگاه میکنم، اساساً همان آدم هستم.» در اصل، رشد فکری او در همان اوایل کودکی تمام شده است.
ترامپ با جنگیدن برای زندگیاش رشد کرد. در مصاحبههای بیشماری که داشتیم، برای من روشن کرد که با هر مواجههای مثل یک رقابت برخورد کرده است که باید در آن برنده شود؛ زیرا از نظر او گزینهی دیگر باخت بود و باخت برابر بود با نابودی.
بسیاری از معاملههایی که در هنر معامله از آنها صحبت شده، به شکستی بزرگ منجر شدهاند، مثل کازینوهایی که به راه انداخت و راهاندازی لیگ برای رقابت با لیگ فوتبال ملی، اما ترامپ مرا وادار کرد تا هرکدام را موفقیتی عظیم توصیف کنم. با غرور برای من توضیح میداد که از همان سالهای کودکی بچهی « جسورو بیپروایی» بوده است، یکبار به چشم معلم موسیقیاش مشت میزند، تا جایی که نزدیک بوده از دبستان اخراج شود.