توضیحات
در آثار كارور طعم گس تنهايی موج می زند و آدمهای او سرگشتهاند و محزون، نه اعتراض می كنند و نه جسارتی. دست روی دست می گذارند و شب و روز را با سفر پيمانه می كنند. دنيای كارور استيصال آدمهای درمانده در اتوپيای نيمبند است. آدمهايی كه همه جا پيدا می شوند.
-
آنها شوهر تو نیستند:
شغل دوم ارل اوبر فروشندگی بود، اما زنش، دورین، شبها توی یک کافه رستوران شبانهروزی در حاشیهی شهر پیشخدمتی میکرد. آن وقتها که الکلی بود، یک شب تصمیم گرفت سری به کافه بزند تا چیزی بخورد. هم میخواست محل کار دورین را ببیند و هم ببیند میتواند غذای مفتی بخورد یا نه.
دم پیشخان نشست و صورت غذا را خواند.
دورین او را که دید آنجا نشسته، گفت: « اینجا چه کار میکنی؟»
بعد برگ سفارش غذایی را به آشپز داد و گفت: «چی سفارش میدهی ارل؟ حال بچه ها خوب است؟»
ارل گفت: «حالشان عالی است، قهوه می خواهم و یکی از آن ساندویچهای شمارهی دو.»
دورین یادداشت کرد.
گفت: «میشود که… خودت میدانی؟»چشمک زد.
گفت: ونه، الان با من حرف نزن. کار دارم.»
ارل قهوهاش را نوشید و منتظر ساندویچ ماند. دو مرد با لباس کار، کراوات شل و یقهی بازنشستند کنار او و قهوه خواستند. وقتی دورین با قوری قهوه دور شد، یکی از آن ها به دیگری گفت: برو تو بحر هیکل، باورم نمیشود.»
دیگری خندید و گفت: «بهترش را هم دیدهام.»
اولی گفت: «منظور من هم همین بود. اما بعضی ببوها از خپل و چاق خوششان میآید.