توضیحات
🔴 وقتی از عشق حرف میزنیم از چه میگوییم؟
دوست من مل مک گینیس حرف میزد. مل مک گینیس متخصص قلب است، و همین به او اعتبار میدهد.
چهار تایی دور میز آشپزخانهی او نشسته بودیم و جین مینوشیدیم. آفتاب از پنجرهی بزرگ پشت ظرفشویی توی آشپزخانه پر میشد. من بودم و مل و زن دوم او ترزا که تری صدایش میکردیم و زنم لورا. آن وقتها توی آلبوکرک زندگی میکردیم، اما از جای دیگری آمده بودیم. یک جا یخی روی میز بود. جین و تونیک به راه، تازه به بحث عشق رسیدیم. مل میگفت عشق واقعی کمتر از عشق روحانی نیست. میگفت پنج سال توی مدرسهی تربیت کشیش درس خوانده بود و بعد ول کرد و به دانشکدهی پزشکی رفت. میگفت آن سالهای مؤسسهی تربیت کشیش را مهمترین دوران زندگیاش میداند.
تری میگفت مردی که پیش از مل با او زندگی میکرد، آنقدر دوستش داشت که میخواست او را بکشد. تری گفت: «یک شب مرا حسابی زد. مچ پایم را گرفته بود و در اتاق روی زمین میکشاند و داد میزد دوستت دارم، دوست دارم، پدر سگ. مرا خرکش دور اتاق میچرخاند و توی سرم میزد و کلهام را به درودیوار میکوبید.» بعد ما را نگاه کرد و گفت: «شما با عشقی مثل اینچه می کردید؟»
هیکل ترکهای داشت با صورتی دلنشین، چشمانی سیاه و موی قهوهای که روی کمرش ریخته بود. از گردنبند فیروزه و گوشوارهای آویز بلند خوشش میآمدرآثار کارور طعم گس تنهایی موج می زند و آدم های او سرگشته اند و محزون.
نه اعتراض می کنند و نه جسارتی.
دست روی دست می گذارند و شب و روز را با سفر پیمانه می کنند. دنیای کارور استیصال آدم های درمانده در اتوپیای نیم بند است. آدم هایی که همه جاپیدا می شوند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.