توضیحات
در این کتاب تعاریف ادبیات، تفاوت بین ادبیات شفاهی و نوشتاری و نیز ماهیت آثار ادبی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. نویسنده بحثی جامع درباره ی ماهیت ادبیات داستانی مطرح می کند که در آن، هم داستان کنایی و هم داستان غیرکنایی تحلیل می شود. بررسی درگیری عاطفی ما با شخصیت ها و رویدادهای داستانی و بحث تخیل به عنوان عامل اساسی در درک ما از آثار ادبی نیز در این کتاب مطرح می شود. آرای نظریه پردازان استعاره، نظریه های پست مدرن درباره ی مولف و مسائل مربوط به حقیقت و اخلاق در ادبیات نیز از دیگر مباحثی است که نویسنده بدان ها می پردازد.نویسنده هیچ گونه آشنایی خواننده با فلسفه را مفروض نمی گیرد و بازبانی ساده، مسائل و راه حل ها را در اختیار خواننده قرار می دهد و در عین حال،رویکردی جدید نسبت به مسائل سنتی اتخاذ کرده و مسائلی نو در فلسفه ی ادبیات مطرح می کند.
بهنظر میرسد اکنون وظیفهی ما این است که بگوییم کدام ویژگی یا ویژگیها، مقوم ادبی بودن هستند، آنچه تألیفی زبانی را یک تألیف «اثر» ادبی – چه خوب چه بد – می سازد، چیست (من از حالا واژهی «ادبی» را فقط به معنای متعارف بهکار میبرم، مگر اینکه خلاف آن را تصریح کنم.) این نحوهی تدوین پرسش نشان میدهد که باید ویژگی یا ویژگیهایی وجود داشته باشند تا اگر یک اثر دارای آنها باشد ادبی قلمداد گردد و اگر اثر ادبی است پس آنها را دارد؛ یعنی شرایط لازم و کافی برای اطلاق اصطلاح گفتار ادبی وجود دارد؛ بهطوری که ادبی بودن ماهیتی است که دست کم در هر نمونهای از ادبیات وجود دارد و میتوان آن را با یک فرمول شفاهی بیان کرد. تعاریف همواره به این صورت درک شدهاند و اکثر نظریهپردازانی که در تلاش برای بیان چیستی ادبیات بودهاند، فرض کردهاند این تعاریف سنتی باید همان چیزی باشد که آنها به دنبال آن بودهاند و سپس گاهی با حس نومیدی فزاینده اقدام به جستوجوی این فرمول کردهاند.
با اینحال، یک مشکل دربارهی این طرح وجود دارد که باعث توقف ما میشود. مشکل اینجاست که ممکن است این فرض اشتباه باشد. شاید هیچ ماهیتی وجود نداشته باشد؛ شاید چیزی که از «آناکارنیا»ی تولستوی یک گفتار ادبی میسازد دقیقاً همان چیزی نباشد که «دربارهی طبیعت اشیا» را یک اثر ادبی میکند و شاید این، همان چیزی نباشد که «شاهلیر» شکسپیر یا «مواعظ دان» یا «بهیادگار» از تنیسون را ادبی میسازد و به همین ترتیب، کل طیف گفتارهای ادبی را پدید میآورد