توضیحات
تصورم این بودعشقی که به اوحس می کردم متعلق به گذشته ودختراحمق وتنهایی بودکه هرگزنمی خواستم دوباره همان شوم.سعی کردم آن دختروعشقی راکه حس می کرددفن کنم،همان طورکه پیشترسعی کرده بودم قدرتم رادفن کنم.اما نباید این اشتباه را دوباره تکرارکنم. اولین بار که وارد سایه حصارشدم ازتاریکی و مرگ خودم می هراسیدم.
حالا تاریکی دیگر برایم معنایی نداشت و می دانستم که مرگ زودرس نیز می توانست همچون هدیه ای به شمار آید. این حقیقتی است پشت یک چهره ی جذاب و قدرت هایی اعجازگونه، حقیقتی که در فضای خالی و مرده ی بین ستارگان بود سرزمین بایر و برهوتی که توسط هیولاهایی مخوف اشغال شده بود.
برای علاقهمندان نویسندهی خلاق داستانها و رمانهای جادوگری؛ #لی_باردوگو
چاپ دوم هر سه جلد مجموعهی سهگانهی#گریشا منتشر شد.
جلد اول: سایه و استخوان
تصورم این بود عشقی که به او حس میکردم متعلق به گذشته است و دختر احمق و تنهایی بود که هرگز نمیخواستم دوباره همان شوم. سعی کردم آن دختر و عشقی را که حس میکرد دفن کنم، همانطور که پیشترسعی کرده بودم قدرتم را دفن کنم، اما نباید این اشتباه را دوباره تکرار کنم.
اولین بار که وارد قلمروی سایه شدم از تاریکی و مرگ خودم میهراسیدم.
حالا تاریکی دیگر برایم معنایی نداشت و میدانستم مرگ زودرس نیز میتوانست همچون هدیهای به شمار آید. این حقیقتی
است پشت یک چهرهی جذاب و قدرتهایی اعجازگونه، حقیقتی که در فضای خالی و مردهی بین ستارگان بود. سرزمین بایر و
برهوتی که توسط هیولاهایی مخوف اشغال شده بود.